تو را تا همیشه با برترین احساس خواهم سرود
هربار نگاهم از عمق چشمانت
با احساسی تازه متولد می شود
و من سعی می کنم صبوریم را
تا تکرارش آرزوی درک تو باشد
با احساسی تازه متولد می شود
و من سعی می کنم صبوریم را
تا تکرارش آرزوی درک تو باشد
از راهی که قلبم در آن می رود
تا کی باید ادامه یابد این احساس
تا کی بایستم این درد صبر را
به خاطر داری گره خاطرات گذشته ات را
و ترسی که از عاشق شدن داشتی
و من اینجا هستم
تا همیشگی بودنم را ثابت کنم
تاکی باید این احساس ادامه یابد
تا کی باید این درد را ...
هنگامی که آوازه ی کوچت
بی محابا در دل شب می پیچد
سکوت…….
داغی است بر زبان سایه ها
باز هم یادت …..
شرری می شود بر قامت باران های اشک
این جا میان غم آباد تنهایی
به امید احیای خاطره ای متروک
روزها گریبان گیر آفتابم
و شب ها
دست به دامن مهتاب
نمی گویم فراموشم نکن هرگز
ولی گاهی به یاد آور
رفیقی را که میدانم نخواهی رفت از یادش....
بی محابا در دل شب می پیچد
سکوت…….
داغی است بر زبان سایه ها
باز هم یادت …..
شرری می شود بر قامت باران های اشک
این جا میان غم آباد تنهایی
به امید احیای خاطره ای متروک
روزها گریبان گیر آفتابم
و شب ها
دست به دامن مهتاب
نمی گویم فراموشم نکن هرگز
ولی گاهی به یاد آور
رفیقی را که میدانم نخواهی رفت از یادش....
در گذر از عبور عاطفه ها
در فراسوی روزنه ی باغها
درتکاپوی خاطره های ناتمام
و در ورای تمامی نقش های بر جسته زندگیم
فرصت شیرین با تو بودن را ارج می نهم
خاطر پر آشوبم را یاد تو مرحم است
تو را تا همیشه با برترین احساسم خواهم سرود